بـرمـا مـجـال خــادمــی اونـمـیرسـد وقتیکه جبرئیل دراین خانه نوکراست تشبیهمهروماه براین آستان خطاستخورشیدوماهپرتوفانوس این دراست گـیسو زغم کشیده به چهره مگربقیعکز این حجاب خاطر هر شب مکدّراست نـام بـقـیـع مـیشـنـوم بـغـض مـیکـنم خاکی که نام بُردن از اوغربتآوراست تخریب شد بقیع پس ازآن غروب شدگویا فلک بهخون جگرها شناوراست بـیسـایـبـان مــزارامـامــان بـیحـرم این روضه ازکرانبهکران آه گستراست هریک که خـفتهاند در این آستان غم برسینههایشانهمهداغی مکرراست آن داغ مشترک حرم وآتش است ودوداین آه پاگرفته زیک روح وپیکراست هریک به چشم دیده چگونه عزیزاودرشعلهها شبیه سپندی به مجمراست دیـده است بین خـانه امـامی میان دودوحشتبهجانهمسرواطفال مضطراست دیـده به خـیمهگاه امامی به چشم خوددربین دود،شعله به دامان خواهراست دیـده میان آتش وخـون سـیللشگریدنبال گوشواره و خلخـال معجر است درکربلا وجب به وجب روضه ریختهآریعـزای کربوبلا داغ اکـبراست اماتمام چـشمه این روضههای سخت در شعله و شکستن آیـات کـوثر است خـاکی اگرکه مـانـده مَـلکخانۀ بقـیعسِرَّش همه ز چـادر خاکی مادراست